داستان سه دوست

داستان سه دوستدر آبگير كوچكي ، سه ماهي زندگي مي كردند . ماهي سبز ، زرنگ و باهوش بود ، ماهي نارنجي ، هوش كمتري داشت و ماهي قرمز ، كودن و كم عقل بود .
يك روز دو ماهيگير از كنار آبگير عبور كردند و قرار گذاشتند كه تور خود را بياورند تا ماهيها را بگيرند .
سه ماهي حرفهاي ماهيگيران را شنيدند .
ماهي سبز ، كه زرنگ و باهوش بود بدون اينكه وقت را از دست بدهد از راه باريكي كه آبگير را به جوي آبي وصل مي كرد ، فرار كرد .
فردا ماهيگيران رسيدند و راه آبگير را بستند .
ماهي نارنجي كه تازه متوجه خطر شد ، پيش خودش گفت ، اگر زودتر فكر عاقلانه اي نكنم بدست ماهيگيران اسير مي شوم . پس خودش را به مردن زد و روي سطح آب آمد .
يكي از ماهيگيران كه فكر كرد اين ماهي مرده است ، او را از داخل آبگير گرفت و به طرف جوي آب پرت كرد ، و ماهي از اين فرصت استفاده كرد و فرار كرد .
ماهي قرمز كه از عقل و فكر خود به موقع استفاده نكرد ، آنقدر به اين طرف و آنطرف رفت تا در دام ماهيگيران افتاد.
5673
آرشیو مطالب داستان و حکایت
مطالب مرتبط
داستان کودکانه مرغ حنایی و دوستانش

داستان و حکایت

داستان کودکانه مرغ حنایی و دوستانش

داستان خواب گنج و دزد دریایی

داستان و حکایت

داستان خواب گنج و دزد دریایی

داستان عاقبت دانه خوش شانس

داستان و حکایت

داستان عاقبت دانه خوش شانس

نی نی دایناسور مهربان

داستان و حکایت

نی نی دایناسور مهربان